باز هم های و هوی والیبال
سر مردم به سوی والیبال
از تمام رسانه های جهان
میرسد باز بوی والیبال
اینطرف شمعدونی و رامبد
آنطرف هم سبوی والیبال
همه مشتاق و عاشق و شیدا
دور هم روبروی والیبال
لقبت در جهان شده نامی
اسب بس تندروی والیبال
چقدر پشت و رو زدی ایول
گل زدی با دوروی والیبال
جای بحث گرانی و تحریم
همه جا گفت و گوی والیبال
پول،نان ،آب ،برق ،هم بنزین
جملگی هست توی والیبال
پنجه های طلایی و زرین
میکند کم ز روی والیبال
راحت از این گلو رود پایین
وقت بازی ، هلوی والیبال
تیم فوتبال ملی ام گاهی
میشود چون هووی والیبال
فوتبال؟! نه! بدو امیدی نیست
کی شود او هووی والیبال؟
به هزاران زمین سبز ارزد
این زمین Blue ی والیبال
توی فوتبال، آبرومان رفت
باز هم آبروی والیبال
تجربه گفته ، چون غرور آمد
می رود آبروی والیبال
ما نداریم قصد تضعیفش
لطف حق بود توی والیبال
مژدهی برد میدهد هر دم
کفتر بغبغوی والیبال
تیم آنها چو اردک زشت است
تیم ما گشته قوی والیبال
چون که ما بردهایم آمریکا
شده حالا عدوی والیبال
باش تا صبح دولتت بدمد
شب یکشنبه ، توی والیبال
پایتخت چهار دیگر چیست
توی این بلبشوی والیبال
چشم ما و چراغ ایران است
تیم هم چون لبوی والیبال
آن رکابی که داشتند به تن
بود لختی، عدوی والیبال
امریکا بر دل تو خواهد ماند
تا ابد ! ارزوی والیبال
صاف گشته دهان امریکا
باچه چیزی ؟ اتوی والیبال
قبل بازی، ضعیف، پیرو جوان
جملگی ذکر گوی والیبال
بعد بازی چقدر ترسیده
امریکا ازلولوی والیبال
آن ظریفم عموی هسته ایست
این ظریفم عموی والیبال
کاش تیم مذاکره گاهی
گیرد از خلق و خوی والیبال
ندهم من به کل این دنیا
یک عدد تار موی والیبال
تیمی از سمت سازمان ملل
رفته در جست جوی والیبال
به غضب گفته است امریکا
ببرد مرده شوی والیبال...
چقدر گیر میدهد به ظریف
داور غرغروی والیبال
کاشکی این مذاکرات اخیر
بشود عینهوی والیبال
رفته تحریم را شکسته ظریف
اب ریزد به جوی والیبال
هسته ای مان که گشته بادمجان
لایییک بر این هلوی والیبال
بهتر است از شعارهای ظریف
دودورود دود دودوی والیبال
جان کری گفته نه! ظریف هرگز
می دهد چونکه بوی والیبال
این توافق اگر که ششلیگ است
میخورم من کدوی والیبال
گر که در فکر برد_برد شود
باطل است این وضوی والیبال
طبق آن پروتکل که معروف است
ناظری رفته سوی والیبال
هر چه جر داده قیچی دولت
کرده در مان رفوی والیبال
ان طرف دیپلمات سازشگر
این طرف جنگ جوی والیبال
بر توافق کننده واجب شد
دیدن این ویوی والیبال
فکت شیتی که آن ظریف نگفت
شده سرّ مگوی والیبال
هی عمو ،در توافق آتی
نبری آبروی والیبال؟
مهدی پرنیان،سید محمدحسینی، محمدحسین علیان، ریحانه ابوترابی، طاهره ملکی،طیبه خوش لهجه،افسانه بختیاری نژاد
چهار دیواری بداهه سرایان
مهدی پرنیان:
به به اعضای روم جمله شدند
شاعر بذلهگوی والیبال
سید محمد حسینی:
از کرامات پرنیانی ماست
ور نه نان نیست توی والیبال
نصفه بفرست، شاعر خوش ذوق
نصف دیگر روفوی والیبال
یک لحظه تو رفتی به سر بام و بیایی
ازدفتر رهبر خبر آمد رمضان است!
حالا که شده ماه خدا خوب بدانید
هرشب جلوی خانه ی ما جوجه پزان است
هرچند کمی گرم و همش قحطی باد است
اندر دم افطار چه بادی که وزان است
با ذکر الهی و کمی چرت عزیزان
ابلیس به بند است و بر او فصل خزان است
مهمان که شوم منفجرم منزل یاران
یاران که بیایند دلم بس نگران است
افطار نیایید در این وهله اول
این جیب گرانمایه ما تازه جوان است
هر کس که ولو گشته به افطار بداند
در منزل ما برنوی نو، پوکه پران است
افطار نداریم نیایید نیایید
شرمنده ولی صحبت مال است نه جان است
دیدم همه ی خلق به یکباره دویدند
البته بدیهیست که نزدیک اذان است
یارانه افطار عجب گوهر نابی
تقدیمی دولت به همه خرد و کلان است
در سفره ی اشرافی و رنگین شده ی ما
از برکت دولت دوسه تا تکه ی نان است
تا روزه نگیری همه شب درد بگیری
لکن خودمانیم ، بگو درد بهانه ست
از دولت و تدبیر و امیدش چه بگویم
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
راننده بکن کم ولوم رادیوات را
این طبع لطیفم بخدا در فوران است
هرچند صدا در سر من هست ولیکن
احسسنت به طبعم که چنین در غلیان است
آنقدر به من سخت گذشته ست که گفتم:
"خیزید و خز آرید که هنگام خزان است"
هنگام اذان است و سر سفره ی افطار
وقت هیجان آمد و دل در غلیان است
"خم ها همه در جوش و خروشند ز مستی"
آن می که تو دیدی بخدا آب انار است!
از ترس شدم هول و شده قافیه اشتب
این از اثر روزه و خشکی دهان است!
این کیست که دارد دو سه تا همسر و فرزند
انگار که این شوهر خوشبخت سمانه است
دست تو ب خرما و نگاهت ب کبابش
جسمت همه اینجا و دلت با دگران است
اشعار عزیزان همه خوب است و لیکن
گویند که اشعار تو چون آب روان است
بیحال شدم بسکه سر سفره نشستم
این لحظه آخر چه قَدَر پر هیجان است
دانید چرا جمله یاران پر از احساس
شادند چون ایام شریف رمضان است
از بسکه برای رمضان جنس خریده است
دیگر همه ی خانه ی او شکل دکان است
ایام خوش آن بود که با دوست به سر شد
ایام دگر هیچ ، همه در نوسان است
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
چون بستهی اینترنت او در نوسان است
ما را به دعا کاش فرآموش نسازد
آن صاحب دکان که به هر سوی دوان است
افطار شود ، توی ترافیک بمانی..
این فاجعه مانند وبا و سرطان است
این جیب هم از دست همه ناله کنانست
از بسکه همه میوه و اجناس گرانست
آنکس که بداند و بداند که بداند
من فکر کنم بچه ناف همهدان است
آنکس که نداند و بداند که نداند
او بچگی اش را همه در کرمجکان است
حسینی ،حمیدی ،پرنیان،علیان،خوش لهجه، ابوترابی
چهار دیواری
آنکس که بزرگ همه عالم طنز است
او حضرت آقای محمد علیان است
گفتند بزرگ همه ی عالم طنز است
هرچندکه رویا و خیال خودشان است
خوشمزه و خوش چهره و خوش تیپ و خوش اخلاق
در نقد نمودن، یل و استاد جهان است
این انجمن حوزه ی ما خاک گرفته ست
درمان چنین گرد و غباری یه تکان است
در طنز و متون و سخن غیر سیاسی
چندیست که اقای علیّان المان است
ای سیدنا تو یل و استاد تمامی
بر آنکه خودش هم یل و استاد تمام(ن) است
چنان داغ است بازار عمل در کشور ایران
که هرکس را که می بینی دماغش را عمل کرده
پس از بینی و ابرو و لب و فک و سر و گونه
شنیدم آب بینی و بزاغش را عمل کرده
نه تنها فائزه کرده دماغش را عمل، حتی
دماغ هر که می آید سراغش را عمل کرده
سحر چشمان مشکی داشت اما زاغ شد با لنز
ولی امروز او چشمان زاغش را عمل کرده
عمل کردن چنان مد گشته که مش مرتضی خان هم
سم اسب و دم تنها الاغش را عمل کرده
کلاغی داشت سارا که صدای گربه سر میداد
عسل می گفت سارا هم کلاغش را عمل کرده!
چنان مد شد عمل کردن که همسایه دماغش را
و مش ممد لب اسب و الاغش را عمل کرده
برای آنکه راحتتر بپوشد جین چسبان را
شنیدم همسر جمشید، فاقش را عمل کرده
اگر میداد اجازه قافیه، آهسته میگفتم.
زن همسایه بشنیدم که ساقش را عمل کرده
کف پای زن مش مرتضی گه گاه میشد گرم
نماند از قافله جا، پای داغش را عمل کرده
پرایدی را گرفته همسرم دیروز تا تحویل
پلاکش را نچسبانده، چراغش را عمل کرده
برای اینکه از این قافله او هم نماند جا
برادر شوهر مهناز باغش را عمل کرده
نکرده رحم حتی بر سگ پشمینه پوش خود
میو گوید بجای واق و واقش را عمل کرده
پریشب نوربالا بود ماشین زن هوشنگ
گمانم شوهرش رفته چراغش را عمل کرده
سحر بچه نمیخواهد به شرطی شوهرش باشم
خبر آرند کوری اجاقش را عمل کرده
زن حاجی کمالی هم ز روی چشم هم چشمی
نموده منزلش دوبلکس، طاقش را عمل کرده
سیاست با چماق و با هویجش باز در صحنهست
ولی الآن هویجش را، چماقش را عمل کرده
جدایی درد بی درمان، ولی دیشب شنیدم او
که واتساپی شده درد فراقش را عمل کرده
آشکار و نهان تشکر کن
هم از این هم از آن تشکر کن
قالب شعر، چون از آنِ خداست
بسرا و بخوان، تشکر کن
با کمی مهربانی و لبخند
برو ای مهربان تشکر کن
ختم قرآن، و یا سرودن شعر
گه به این، گه به آن تشکر کن
نیست فرقی میان قالبها
با حقیقت بمان تشکر کن
تا نرفتی تو توی گونی زود
از تمام سران تشکر کن
از همان بابکی که زنجانیست
از یل خاوران تشکر کن
از جناب عراقچی چون رفت
پای عهد لزان تشکر کن
همچنین از ظریف چون کرده
نرمش قهرمان تشکر کن
تا که یارانه ات نگردد قطع
با نمک ساز و نان، تشکر کن
شده دنبال قطع یارانه
نان و بنزین گران، تشکر کن
نرخ نان و نمک اگر بالاست
از رییس زمان تشکر کن
مسکن مهر را خراب نمود
مرد نامهربان تشکر کن
حاج قاسم چو تار و مار نمود
داعش و طالبان تشکر کن
چون که رفتیم توی نار جهیم
یاکه روض الجنان تشکر کن
گر که رفتی به شام و مهمانی
از زن میزبان تشکر کن??
نان خانه، بدوش مرد بُوَد
بهر پخت از زنان تشکر کن
نان کنایه بود ز شام و خورش
بهر شام از زنان تشکر کن
گر که پختند از برایت مرغ
بهر خوردن ز ران تشکر کن
محرم ار بود، نیست طوری، لیک
کم ز نامحرمان تشکر کن
من نگفتم بشین و لا...?? بزن
گفتمش بهر نان تشکر کن
مرد گر بود غیرتی و عبوس
برو از کودکان تشکر کن
این تشکر کمی شده بودار
اصلا از مردشان تشکر کن
یاکه از بهر لج و لج بازی
رو تو از میهمان تشکر کن
رفتی و مانده است شستن ظرف
بهر شستن از آن تشکر کن
گر که دادند بر تو یک ماشین
تو برو هی بران تشکر کن
از پنیر مازولای پیتزا
نان شیرآوران تشکر کن
لحظهای صبر کن کنار دلت
قدر او را بدان تشکر کن??
گر که لذت بری تو از پاییز
رو ز فصل خزان تشکر کن
من ندانم دلیل آن اما
از رم باستان تشکر کن
از رومانی و روس و آمریکا
سوریه، آلمان تشکر کن
روز مادر که هیچ، روز پدر
از زنت بیامان تشکر کن
روز زن رفت و روز مرد آمد
از گذار زمان تشکر کن
نه گرفتی، نه داده ای کادو
پس ز جنس گران تشکر کن
پایتخت 3 چون که شد آغاز
از همان مرزبان تشکر کن
آسمان جای بلبلان باشد
تو ز اوازشان تشکر کن
در دلم گشته شور ها برپا
هم ز شورشگران تشکر کن
الف و نون جمع قافیه نیست
قافیه مثل "خان" ... تشکر کن
گفته ام گفته های خود را من
رفتم از این پلان تشکر کن
من که رفتم، بمان تو با دگران
تو هم از دیگران تشکر کن
شکر حق کر کنی سزاواری
بروی در جنان ،تشکر کن
"سوی من لب چه می گزی که مگوی"
برو از عمه جان تشکر کن
گر که دیدی تو رستم دستان
بهر گرز گران تشکر کن
طنز را کن رها و قافیه گیر
بهر اشعارمان تشکر کن
بعد از آن قافیت رها بنما
بهر آرام جان تشکر کن
حالیا کین چنین شده اشعار
از همه، این و آن، تشکر کن
سالروز تولدت چو رسید
تو هم از دوستان تشکر کن??
Yes, I love you, oh my God
از دبیر زبان تشکر کن
شیک و. باریک و تیز و امروزی
از دماغ مامان تشکر کن
چون سر زلف یار می جنبد
از نسیم وزان تشکر کن
گذر عمر را که دیدی از
جوی و آب روان تشکر کن
فال قهوه اگر نشد عالی
از ته استکان تشکر کن
با کمی مهربانی و لبخند
برو ای مهربان تشکر کن
دزدی امروز برده مالت را؟
از زمین و زمان تشکر کن
وزن وهیکل چو نی لبک گشت از
افسر پادگان تشکر کن
گر که اشعارمان شده زیبا
رو ز ابرو کمان تشکر کن
بیتها هیچ بار طنز نداشت
حال هی همچنان تشکر کن!!
لیک آید به جای خود ذوقم
پس گمانم ، همان تشکر کن
گر که آمد همی به چشمت خواب
از نوای شبان تشکر کن
چون سرت گیج رفت و آمده است
وقت خواب گران، تشکر کن
خور خورت را ز دور می شنوم
بهر این صبرمان تشکر کن
گر که شد تر ز خنده چشم ترت
از همین بلبلان تشکر کن
پس از آن سوی رختخواب برو
مست و خُرحُر کنان تشکر کن
رفتی اما ز داغ رفتن تو
ناله رفت آسمان، تشکر کن
بهر خوابیدنت به شب آرام
برو از مرزبان تشکر کن
یار با ما و روم هم خالی
زین مکان و زمان تشکر کن
قافیه ها همه شده تکرار
"آنچنان"، "آن"، "زمان" تشکر کن
جرح و تعدیل چون که در پیش است
شده تکرار از آن، تشکر کن
چون تشکر زیاده از حد شد
فحش را جای آن تشکر کن??
کن
چاردیواری
پرنیانی اگر سرایی شعر
شده طبعت روان تشکر کن
پرنیان و نشاطی و ملکی
تا نگشتند آن(لاین)تشکر کن
از تقی زاده هم که ناپیداست
فارغ از دیگران، تشکر کن
سایه اش مستدام بر سرمان
از مدیر این چنان تشکر کن
لایک های مدیر را کن نوش
شعر گوی و بخوان ، تشکر کن
در نوشابه باز کرد مدیر
پس از او بی گمان تشکر کن
چون نظارت بکار ما دارد
روم شد گلْسِتان تشکر کن
اخم خود باز کن ، مدیر عزیز
خنده بر لب زنان ، تشکر کن
تا شود راضی آن مدیر رئوف
چند بیتی بمان، تشکر کن
وزنها گرچه درب و داغان است
چون مدیر است زان تشکر کن
فال اردیبهشت را چون گفت
از مدیر جوان تشکر کن
کارت پستال و کیک هم چون داد
در خصوصی ، ازآن تشکر کن
تا خَرَد سنگ شانس بهر شما
روز و شب بی امان تشکر کن
رفته تهران، شلوغ گشته سرش
از سعید زمان
نمی بارد چرا باران؟ برای اینکه تحریمیم
چرا گرم است تابستان؟ برای اینکه تحریمیم
اگر گفتی چرا هرشب بطور دفع و تدریجی
یهو نازل شود مهمان ؟برای اینکه تحریمیم
من از افتادن نرگس بروی خاک دانستم
چرا خار است بی وجدان برای اینکه تحریمیم
اگر مرغ و کباب و قرمه و ایضا کوکو سبزی
ندارد طعم بادمجان برای اینکه تحریمیم
چرا درهای دوغ و قوطی نوشابه های ما
نشد یکبار، باز ، آسان برای اینکه تحریمیم
چرا وقتی که یک موجود می میرد پس از مرگش
دگر اصلا ندارد جان ؟ برای اینکه تحریمیم
چرا آن عاشق بیچاره که دارد فراق یار
گلایه دارد از هجران؟ برای اینکه تحریمیم
چرا راننده ی ماشین سنگین و تریلی هم
همش میترسد از نیسان ؟برای اینکه تحریمیم
نه شیشلیک و نه کوبیده شده احوال ،شوریده
بزن نسکافهی ارزان برای اینکه تحریمیم
جوانی غرق پول و خوش قد و بالا و رعنا را
چرا رد کرد پس مژگان تحریمیم
همان فردی که غرق پول بود و خوش قد و بالا
شده داماد مش قربان، برای اینکه تحریمیم
عجب من تازه فهمیدم پس از سی سال و اندی عمر
چرا بابا نشد مامان! برای اینکه تحریمیم
چرا پیوسته در دود و همش افتاده در تهران
نرفتی رشت و لاهیجان برای اینکه تحریمیم
اگر اخلاق بابا بد ، اگر مادر تو را میزد
ندیدی لذت دوران ! ... برای اینکه تحریمیم
به وقت دیده بوسی ها ، بسوزاند لپ مارا
چرا ته ریش اقایان ؟ برای اینکه تحریمیم
ضعیف است ار دو چشمانت ویا یخ کرده دستانت
مرض هایت نشد درمان... ! برای اینکه تحریمیم
چرا باید به شلاقی زنی ضربه به پاهایش
که تا حرکت کند حیوان ؟ برای اینکه تحریمیم
پسر جان نیست ماشین، پس بیا با این موتور گازی
بکن قاقان ...بکن قان قان برای اینکه تحریمیم
چرا وقتی که می اید به دنیا طفل نه ماهه
ندارد توی پا تمبان ؟ ..برای اینکه تحریمیم
زدم توی سر خواهر، دو تا یا آنکه افزونتر
ندارم من کمی وجدان، برای اینکه تحریمیم
نمی خوانم دروسم را، ریاضی و فیزیکم تک
چرا گولم زده شیطان؟! برای اینکه تحریمیم
چو چاقو هست از زنجان و فالوده هم از شیراز
شده سوغات قم سوهان برای اینکه تحریمیم
دماغم کج، لبم معوج، رفیقم ایرج و تورج
تمام لهجه ها داغان برای اینکه تحریمیم
به مادر گفتمی آخر ، چرا آن خواستگارم نه؟
بگفتا مرکبش پیکان برای اینکه تحریمیم
اگر در طول عمرت بوده ای بی پول و بی مایه
نکردی پشت بر ایمان ،برای اینکه تحریمیم
شدم لیلی شدم مجنون شدم خسرو شدم شیرین
گرفتم درد بی درمان برای اینکه تحریمیم
چرا این دخترک در سالهای عمر باعزت
ندارد یک نفر خواهان ؟ برای اینکه تحریمیم
چرا از آسمان امشب نمی بارد برای ما
هزاران حور یا غلمان؟ برای اینکه تحریمیم
اگر این گربه را هرروز هی اب و غذا دادی
چرا میگیرد او دندان ؟برای اینکه تحریمیم
چرا یوسف عزیز مصر مانده بر نمیگردد؟
چرا رفته است از کنعان ؟ برای اینکه تحریمیم
اگر گفتی چرا وقتی بریزی آب لیوان را
نماند آب در لیوان؟ برای اینکه تحریمیم
به جای حلقه و یوگا و بودا و تصوف ،ما
چرا ماندیم در عرفان ؟ برای اینکه تحریمیم
چرا سرهنگ مو دارد؟ چرا در وقت سربازی،
کچل کردند سربازان ؟برای اینکه تحریمیم
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
ندارم ترس از طوفان، برای اینکه تحریمیم
چرا اب دماغ بچه ها در وقت بیماری
شود یک متر اویزان ؟ برای اینکه تحریمیم
اگر گفتی که در جام جهانی تیم ملی مان
چرا گل خورد از آرژان! برای اینکه تحریمیم
چرا هر گرد گردو نیست؟ چرا هر میوه کاهو نیست؟
چرا بم هست در کرمان؟ برای اینکه تحریمیم
چرا دم دارد آن قاطر ؟ چرا سم دارد این حیوان
چرا پا دارد این انسان ؟ برای اینکه تحریمیم
چرا بینی وسط مانده ؟ چرا چشم است بالاتر ؟
چرا ابروست روی آن ؟ برای اینکه تحریمیم
چرا خر می کند عر عر ؟ چرا آهو ندارد پر؟
چرا مخفی شده پنهان؟ برای اینکه تحریمیم
معلم گفت ای کیوان چرا هی صفر میگیری؟
چنین پاسخ دهد کیوان :برای اینکه تحریمیم
چرا اخبار میگوید حیاتی صبح و ظهر و شب
نمیگوید دگر بابان؟برای اینکه تحریمیم
اگر دائم ظریف الدوله می خندد و میتازد
ژنو گاهی و گه لوزان، برای اینکه تحریمیم
چرا بدتر شده ملت ؟ چه تقصیریست بر دولت ؟
چرا خوبند مسئولان؟برای اینکه تحریمیم
کسی که اختلاس و ظلم و جاسوسی شده کارش
فقط ده سال شد زندان، برای اینکه تحریمیم
اگر خوردی تو صد میلیارد را راحت، یه آبم روش
نکردی یک کمی احسان برای اینکه تحریمیم
گران گشته اگر گاز و شده بنزین و نان آزاد
ندارد علتی جز آن، برای اینکه تحریمیم
گمانم بار باید بست و باید رفت با سرعت
دگر از کشور ایران برای اینکه تحریمیم
چرا این نقدهای جاهلانه میشود اخر
همیشه چاپ در کیهان؟برای اینکه تحریمیم
صدای پای می آید درون خانه یا ایوان
برون رفته ابوریحان ،برای اینکه تحریمیم
اگر هکتارهای باغ پسته کلهم یکجا
چپیده توی رفسنجان برای اینکه تحریمیم
اگر که دارقوزآباد از حیث
ترقیجات!
نشد اندازه ی تهران، برای اینکه تحریمیم
اگر صد روزه مشکلها نشد حل خب دلیلش چیست؟
کلید کج؟ نه ای نادان! برای اینکه تحریمیم
چرا در انتخابات اخیر ترکیه رد شد
جناب طیب اردوغان؟ برای اینکه تحریمیم
چرا کل اتوبان کرج تا شهر قم مفروش
نشد از قالی کرمان؟ برای اینکه تحریمیم
چرا شد پاتوق تفریح ما ایرانیان امسال
لب دریاچه ی واوان؟ برای اینکه تحریمیم
نداد ارشاد بر بعضی کتب اخر مجوز را
بخوان دائم تو المیزان برای اینکه تحریمیم
چرا آب و هوای بد؟ چرا هی ریزگرد و باد؟
چرا خاکی ست خوزستان؟ برای اینکه تحریمیم
برادرزاده ی داماد دایی سحر اینا!
چرا قهر است با پژمان؟ برای اینکه تحریمیم
چرا فردی که شد تنها و سرگردان به او گویند
شده تنها و سرگردان؟ برای اینکه تحریمیم
چرا بلوار جمهوری اسلامی قم اصلا
ندارد دوربرگردان؟ برای اینکه تحریمیم
چرا شد عشق افسانه ؛چرا مجنون شد اواره
چرا فرهاد در زندان برای اینکه تحریمیم
چرا او سوپر استار و دلم ولگرد شد اخر
چرا پارتی درین دوران برای اینکه تحریمیم
دلم میخواست دریایی که بنشینم کنار آن
ولی قم نیست ابادان برای اینکه تحریمیم
اگر شب تا سحر مشغول چت با واتس ونت هستم
نمی خوانم دو خط قرآن برای اینکه تحریمیم
منم مشکل، اگر گردیده طولانی فراق یار
چرا این را کنم پنهان؟برای اینکه تحریمیم؟؟
چرا امشب در این ابیات پر معنی و بی پرده
به هم ور میشود اوزان؟ برای اینکه تحریمیم
مهدی پرنیان،سیدمحمد حسینی،مهدی حمیدی،سعیدرجبی،ریحانه ابوترابی،طیبه خوش لهجه،افسانه بختیاری نژاد
چهار دیواری بداهه سرایان
اگر مطروحه گشته طرح، بی اذن مدیر روم
مدیر آید شود نالان، برای اینکه تحریمیم
اگر اوزان شعریتان کمی بالاو وپایین شد
مخور غصه مکن هجران، برای اینکه تحریمیم
گذارد این حمیدی عکس اولادش دراین محفل
یکی حور و یکی غلمان، برای اینکه تحریمیم
ریحانه ابوترابی:
اگر دیدی فرستاده است عکس کودکانش را
بگو ای جانمی ای جان برای اینکه تحریمیم
سید سعید رجبی:
نمی گوید اگر سید برای ما دگر شعری
ز ترس رفتن از میدان ،برای اینکه تحریمیم
افسانه بختیاری نژاد :
اگر استاد بنموده، بداهه روز فرد آغاز
نگیرم خرده بر ایشان ،برای اینکه تحریمیم
اگر بنده نبودم با شما همراه و هم پایه
نبودم بنده در جریان،برای اینکه تحریمیم
سید محمدحسینی:
شده تنگ این دل محزون، برای ترک روم امشب
روم از جمعتان یاران، برای اینکه تحریمیم
من اگر قاطی کنم بدجور قاطی می کنم
مثل یک قاطی کن مشهور قاطی می کنم
ضمه را با فتحه و با کسره، هم مفتوح را
بی سبب با ساکن و مکسور قاطی میکنم
گاهگاهی در رم و در ژاپن و در روسیه
گاهگاهی توی سنگاپور قاطی میکنم
می زند سمت من بیچاره سنگ افترا
که خلم من ،بی سبب ناجور قاطی می کنم
کل طول سال را چهچه زنم اندر کلاس
تا که می آید شب کنکور، قاطی می کنم
تا شوم محبوب نزد دختر همسایه مان
بعد لفظ بنده ام معذور قاطی می کنم
چشم بسته زن گرفتم، شیوهی پیشینیان
حال بینم من هزاران حور قاطی می کنم
تا نذارم فرق بین همسران نازنین
بنده رو در رویشان یک جور قاطی می کنم
ریخته اندر غذا آنچه برایم خوب نیست!
او نمی داند که با کافور قاطی می کنم؟!
شب تمام لامپهای خانه را خاموش کن
خانه شب باشد اگر پرنور قاطی میکنم
من کفن هم از برای خود ندارم یار من
توی قبرستان ببینم گور قاطی میکنم
بس کن این فرمایشات بی ثمر را جان من
هر زمان تو میدهی دستور قاطی میکنم
خاندانم جملگی مو بور هستند و سفید
چون بینم دختری مو بور قاطی میکنم
باجناقم سهم انگور مرا دزدید و خورد
هرکجا بینم دگر انگور، قاطی می کنم
داده بر من این مغازه جنس نامرغوب باز
چون ندارد فایده از دور قاطی می کنم
چونکه دیرم گشته، در راهم بُوَد چندین چراغ
گرببینم دم به دم مأمور، قاطی می کنم
تا که زد گل توی دروازه خداداد عزیز
سوت و جیغ و کف زنان پر شور قاطی می کنم
من همیشه مثل منشی شیرزاد بی نمک
دور و شور و کور را بد جور قاطی می کنم
همچنین من این غلام شش لول رحمت رفته را
با حسن کله پز پر زور قاطی می کنم
مورچه فرق زیادی داشت با غول چراغ
غول را صد بار با یک مور قاطی میکنم
بینی ام را کرده این زنبور، خرطومی طویل
چون ببینم من دگر زنبور قاطی میکنم
جک که می گویی مرا چون لودگان له میکنی
من از این جک های بی منظور قاطی میکنم
بیشعوری گر بیاید با تبختر سمت من
ناگهان گوید به من بیشور ! قاطی میکنم
کل نتهارا من از بر کرده ام اما چه سود ؟
چون بگیرم دست خود سنتور قاطی می کنم!
خون که میبینم دلم بدجود میگیرد خدا
چون گرفتم دست خود ساطور قاطی میکنم
بهر حاضر کردن طعمی جدید و بی نظیر
بندری و لیته ،ترشی شور قاطی میکنم
در عروسی تور کم اورده ام روی سرم
تا ببینم بر عروسی تور قاطی میکنم
تا ببینم سوسکی اندر حوالی اتاق
می شود موی تنم چون مور قاطی می کنم
با تمام طایفه دعوا کند این بی ادب
تا ببینم وصله ی ناجور قاطی میکنم
او شده ترش و عبوس اما نمی داند که من
بی هدف بی قصد بی منظور قاطی می کنم
چون ندارم بعد حرفم من دلیل مستند
گر بپرسد او زمن ، منظور ؟قاطی می کنم
من همیشه داستان های شجاعی را چرا
با رمان مصطفی مستور قاطی میکنم؟
چون کند سریال عشقی پخش از کانال سه
حس کنم نصفش شده سانسور قاطی می کنم
سید محمدحسینی،سعید رجبی،طیبه خوش لهجه،ریحانه ابوترابی ،افسانه بختیاری نژاد
چهار دیواری بداهه سرایان
سید محمد حسینی به تنهایی:
چون گذشت از ساعت ده، چارشنبه، وقت شعر
طبع من بامن نباشد جور قاطی میکنم
کل اعضای گروهم چون که بی حالند و آف
مانده ام من بی کس و مهجور، قاطی می کنم
مرگ تنها کسب و کار بنده بود
کاملا در انحصار بنده بود
از سر دی، تا ته اسفند، گرم
این زمستان هم ، بهار بنده بود
مادر مادرزن ویکتورهوگو
در اصالت از دیار بنده بود ...
انقدر بابا صدایم کرد : گیج
گیج نام مستعار بنده بود
پیشه ی دیوانگان ، دیوانگی
شاعری هم کسب و کار بنده بود
"آه ای شاعر بپرهیز از شعار"
توی شعرم ، این شعار بنده بود
فکر کردم آب دارد شاعری
مشکل از چشمان تار بنده بود
چون ویاری ها هوس میکردمش
شاعری ، رب انار بنده بود
شرط عقد همسرم در حین عقد
حمد خواندن بر مزار بنده بود
همسرم خیلی به من مشکوک بود
علتش چشم خمار بنده بود
گفته او: گشته دوتا، منظور او
گیلکی گویم: شلار بنده بود
خواهرم در شهرمان خار منو
این برادرهم برار بنده بود
من نکردم فکر تجدید فراش
چون زنم دائم کنار بنده بود
روی نیک و خوی نیک و ذوق نیک
برکت پروردگار بنده بود
بنده یک مدت دچار او شدم
مدتی هم او دچار بنده بود
وادی عشقی که میبینی کنون
گوشه ای از چشم یار بنده بود
من همیشه مثل سربازان صفر
همسرم هم تیمسار بنده بود
آنچه که میکرد زن را خشمگین
جمله ی " سفره بیار" بنده بود
چون زنم را جای دادم روی سر
سالها ایشان سوار بنده بود
علت پس گردنی های زنم
خنده های بیگدار بنده بود
شصت میلیون و نود ، مهریه اش
همسرم سرمایه دار بنده بود
من فریبش داده تا تورش کنم
لایک دارد چون شکار بنده بود
بوسه ای دزدیدم از قند لبش
قند دزدی، افتخار بنده بود
موی مشکی و بلند و نازکش
باز در ظرف ناهار بنده بود
من فروغ و شاملو ، نیمای او
یک تنه او شهریار بنده بود
من بیابان و خس و خارش شدم
او بهشت گلعذار بنده بود
علت بیماری و آسم زنم
پای پوش بویدار بنده بود
دیشب این همسایه مان ششلیگ خورد
عطر شام او ، ناهار بنده بود
سالهای درد و رنج آن بود که
جاری ام همواره جار بنده بود
سالیان سال مادر شوهرم
توی منزل در جوار بنده بود
معرکه من بودم و خواهر زنم...
دائما اتش بیار بنده بود
این النگو که خریده شوهرم
حاصل زور و فشار بنده بود
گندمی بود و عیارش هیجده
چارده تا هم عیار بنده بود
در زمان بارداری، یا که پول
یا طلا تنها ویار بنده بود!
شوهر" نسرین دماغی " در قدیم
خواستگار, پولدار, بنده بود
میشدم با دیدن او مور مور
بسکه تحت انزجار بنده بود
جاری ام چون جنگجویی استوار
دائما در کارزار بنده بود
تا که بی ام و خریده جاری ام
اشک و آهم غمگسار بنده بود
بینی کم حجم و لبهای درشت
توی مترو مهره مار بنده بود
شوهر این دختر همسایه مان
سالها در انتظار بنده بود
چاق و لاغر در کنار یکدگر
گنبدی بودم ،منار بنده بود
تند و نامفهوم اما خوش صدا
او کانال المنار بنده بود
راه و رسم او گمانم داعشی است
چونکه قصدش انفجار بنده بود
آنچه با سرعت گذشت از منظرت
من گمانم آن قطار بنده بود
آنچه را دولت در آورده چه بود ؟
آن دمار از روزگار بنده بود
انچه در میرفت زیر دستشان
خوب میدانم زوار بنده بود
اینکه در کاخ شما لم داده است
آه روزی یار غار بنده بود
سال ها پیچانده مارا سالها...
پیچ بودم او اچار بنده بود
فیض گفتا بس شکیبا و رفیع
قند پهلو افتخار بنده بود
دستشویی داشتن حین کلاس
سالها راه فرار بنده بود
بووووم... چیزی نیست... وضعم شد خراب
این صدای انفجار بنده بود!
صورتم خیس و کمی زرد ست نه ؟
عکسی از روی نزار بنده بود
قار و قار و قار و قار و قار و قار
این صدای قار قار بنده بود
پاچه خواری شهنشاه و تزار
جملگی اندر مدار بنده بود
جایگاهش محکم و پرپشت بود
چون سبیلم اعتبار بنده بود
واردات مازراتی و فولکس
سالها در انحصار بنده بود
وقت بشکن بشکن آجیل ها
پسته ها در استتار بنده بود
خاوری با آن دغلبازی و دوز
یک زمانی دستیار بنده بود
ذکر هر روزو شبش قطع و یقین
فضل های بی شمار بنده بود
کسر شد پول از حساب ملی ام
گیر کارش پنج هزار بنده بود ؟!
شصت میلیون و نود یارانه ی
همسران باردار بنده بود
عشق پنهانی به این یارانه ها
اشتباه اشکار بنده بود
غم ، به هم ور کرد اوضاع مرا
عشق هم تعمیرکار بنده بود
دولت تدبیر دارد " ابتکار"
این بداهه ابتکار بنده بود
دولت امد جیب هایم را تکاند
مشکلش گرد و غبار بنده بود
دائم از بی پولی اش با بنده گفت
بسکه دولت غمگسار بنده بود
دولتی میگفت این بازندگی
جملگی از اقتدار بنده بود
خواب دیدم در بهشتی بودم و
دولت انجا جیره خوار بنده بود
آنچه بی علت شکسته فرق تو
سنگ پای رویدار بنده بود
خط تیره ، ده ، ممیز ، سیزده
این معدل شاهکار بنده بود
از نوار قلب خود دریافتم
قطع و وصلی از نوار بنده بود
ریم دارام ریمدامدارام ریمدامدارام
این که میبینی هوار بنده بود
گاهگاهی ایرجی مسلک شوم
این ز طبع بی گدار بنده بود
یک سگ ولگرد پشت خانه است
کاش او هاپو کومار بنده بود
این صدای چهچه بلبل نبود
بلکه آواز حمار بنده بود
ساز من ناکوک بود و بدصدا
مشکل از سیم سه تار بنده بود
تا خبراز من بگیرد چون کلاغ
دائما بر شاخسار بنده بود
چونکه دیدم اینهمه اشعار ناب
ذوق بنده، شرمسار بنده بود
عامل این غر زدن های همه
ذوق بی حال و خمار بنده بود
میفرستم شعر را از راه دور
بودن اینجا افتخار بنده بود
هر چه را دیدی تو در اینجا کنون
جملگی دار و ندار بنده بود
این که دو زاری من کج بوده است
قیمتی بر حال زار بنده بود
کاش میشد در کتاب بچه ها
شعرهای ماندگار بنده بود
تاتوانم شعر گویم تا سحر
اینچنین قول و قرار بنده بود
این همه شعر روان و طبع ناب
از گروه بی بخار بنده بود ؟!
چون قوافی تنگ گردد الفرار
بیت آخر " اضطرار" بنده بود
مهدی پرنیان،سید محمد حسینی،مهدی حمیدی،سعید رجبی،محمد حسین علیان ،ریحانه ابوترابی،طیبه خوش لهجه،طاهره ملکی،افسانه بختیاری نژاد
------------
چهار دیواری بداهه سرایان
سید محمد حسینی :
این سیادت، نیست بر من افتخار
چونکه از ایل و تبار بنده بود
در کلاس شعر، شاگردی کنم
پرنیان، آموزگار بنده بود
رومتان سیراب گر شد، حاصل
شعرهای خوش گوار بنده بود
گر نکرده تاکنون حذفم مدیر
از زبان پاچه خوار بنده بود
گر بداهه می سرایی، علتش
لطفهای بی شمار بنده بود
ریحانه ابوترابی:
علت اشعار بالا بی گمان
این مدیر بردبار بنده بود
افسانه بختیاری نژاد:
زنده یاد آن سید چکش بدست
بهر اوزان،صافکار بنده بود
طاهره ملکی:
من نبودم در بداهه یک شبی
قافیه هم سوگوار بنده بود
سعید رجبی:
خواندن اشعار زیبای شما
بوستان و سبزه زار بنده بود
روزگاری در زمان های قدیم
دود دارای هزارن سود بود
نام من اندر میان شاعران
از همان دم، شاعر فس فود بود
خاستم باشم بجای اوستاد
حال دانستم برایم زود بود
از همان سال ازل در مدرسه
نمره هایم تک به تک مردود بود
روزگاری هیکلم چون هیکل
"جان کوچولو" توی رابین هود بود
خانه ویران گشته بود از پای بست
او ولی مشغول نصب هود بود
گرچه رابین هود و هود از هم جداست
قافیه در هر دو بیتم هود بود
گفت یارو تو گل ناز منی
روزها شام و نهارم کود بود
از گرانی آنچه از سر شد بلند
دود بود و دود بود و دود بود
آنکه مارا صاحب مسکن نمود
در حقیقت، حضرت محمود بود
ها بگم؟یالا بگم؟الان بگم؟
احمدی حرفش یقین فرنود بود
رای دادم من به روحانی چرا؟
چون نجیب و زاهدو فرهود بود؟!
بهر رایانه به صف بودم ولی
حرف خود پرداز لاموجود بود
در سبد، کالای من تا دیده شد
تخم مرغش اندکی معدود بود
با شعار یک کلید آمد وسط
شاکلیدی که سپس مفقود بود
گر چه نامش بود تدبیر و امید
لیک بی تدبیری اش مشهود بود
وضع دولت ...وضع جیب ما، شما....
این حسابم از ازل مسدود بود
فقر و بدبختی، نداری و نیاز
کل حرف کشورم کمبود بود
اعتیادش سوخت کل خانه را
لیک ذکرش دائما یا دود بود
یک نفر را فکر کردم احمد است
تو نگو که اسم او مسعود بود!
بعد مدتها دوباره دیدمش
تازه فهمیدم که او داوود بود
با "سحر" خواهم کنم من ازدواج
چون اجاق گاز او kenwood بود
عاشقش گشتم کمی تا قسمتی
چون نگاهش تیز و رمز آلود بود
آفرین بر مردم چشمش که باز
مردم چشم مرا مسجود بود
بین ما افتاد آخر فاصله
گرچه مقدارش فقط یک رود بود
ما مصفاییم و از زشتی به دور
شهرت آن قوم بد اخدود بود
آن که با یک خرمگس بدرود گفت
شک نکن او شاه ما نمرود بود
من شدم هم پا و همراه شما
گرچه ابیاتم همه مطرود بود
آنچه قم را کرده قسمت از وسط
ساحل قلابی قمرود بود
چون که می گیرد زبان شعر من
قافیه دایم فلانی بود بود
گر که امشب حلقه ی رندان خوش ست
چشم تو این جا فقط مقصود بود
چون گذشته پاسی از شب، زین ببعد
ساعت نجوای با معبود بود
گنج قارون در برم در خواب ناز...
وقت بیداری چرا مفقود بود؟
ختم این مطروحه را کردم کنون
چونکه دیگر قافیه محدود بود
مهدی پرنیان،سید محمد حسینی،مهدی حمیدی،طاهره ملکی،طیبه خوش لهجه،افسانه بختیاری نژاد
چهاردیواری بداهه سرایان
سید محمد حسینی :
سید ار چندی نمی آمد وسط
روم و اعضایش همه نابود بود
از برای ضد حال شعر من
شعر نو گفتن، مدیراااا زود بود
گرچه داغون می شود این قافیه
مقدم سید، شدیدا خوب بود
افسانه بختیاری نژاد:
حذف کردم شاعران را من ز روم
چون هدف بهسازی و بهبود بود
داده سید بهر شعرم قافیه
بذل و بخشش کرده اهل جود بود
مهدی پرنیان:
قافیه باشد فراوان ای مدیر:
رود، پود، آسود، ناموجود ،بود
مهدی حمیدی:
من همش ذوقی سرودم سیدا
ذوق ما هم از ازل مشهود بود
مرغ خونین ترانه را مانم
صید بی آب و دانه را مانم
نیستم اهل دوز و اهل کلک
ساده ای بی نشانه را مانم
شانه ی تخم مرغ را دیدی?
تخم نه بلکه شانه را مانم
دعوتم چون کنند بهر غذا
حملهی وحشیانه را مانم
باتو دارم ضمانتی عمری
بی تو اجناس بانه را مانم
از زمانی که آمدم واتساپ
کارمند شبانه را مانم
انقدر عاشق و رمانتیکم
غزلی عاشقانه را مانم
جذبهام در صدای نازم هست
ضربه تازیانه را مانم
رفته ام توی کار موسیقی
چنگ و تار و چغانه را مانم
در میان شما که خوش ذوقید
شاعری ناشیانه را مانم
طنز را بهر پول میخواهم
بنده آب و دانه را مانم
چون نتم گشته قطع و وصل امشب
شوربخت زمانه را مانم
ساده و پیش پا فتاده منم
پرسش احمقانه را مانم
در میان جماعت فمنیست
مرد سخت زمانه را مانم
بسکه اخمو و بد عنق هستم
ضربه ی تازیانه را مانم
بهر بابای بچه لوس کنم
دختری نازدانه را مانم
در صدا، یا علیرضا عصار
یا که محسن یگانه را مانم
بس که از من گرفته هر کس پول
مالیات سرانه را مانم
میشود اختلاس هر بانکم
اصل پول خزانه را مانم
کار و زحمت، دوباره زحمت و کار
پادوی چایخانه را مانم
هی مرا دور می اندازند
تخمه ی هندوانه را مانم
آنقدر گیر کرده ام همه جا
سنگ توی مثانه را مانم
در هجوم مصائب دنیا
من دقیقا نشانه را مانم
زندگی شعله های آتش و من
ذرت دانه دانه را مانم
در فراز و نشیب زندگی ام
ارز بی پشتوانه را مانم
بس که درجا زدم در این دنیا
چرخ خیاط خانه را مانم
چون که شعرم نداشت وزن و ردیف
شاعری عامیانه را مانم
میزنم ناخنک به هر شعری
چنگ های زنانه را مانم
خرمگس در میان معرکه ام
نقشه ای موذیانه را مانم
سطل آب یخی است در دستم
چالشی مغرضانه را مانم
چون نشد ذوق من همی پیدا
دانه ای بی جوانه را مانم
میزنم تنبک و سپس چهچه
مرشد زورخانه را مانم
من دوای تمام آلامم
عرق رازیانه را مانم
لانگ شات مرا اگر بینی
آدمی چارشانه را مانم
گاه در پله های سیر و سلوک
خلسه ای عارفانه را مانم
چون ز حق آمدم، رَوَم آنجا
هستی جاودانه را مانم
حرفها می زنم، به وقت عمل
واعظ مخفیانه را مانم
بس که دور از ریا و سمعه شدم
عملی مخلصانه را مانم
شده ام بنده مثل "خرده فروش"
شهردار " میانه" را مانم
شعر تو، خواب برده از چشمم
جغد بی آب و دانه را مانم
بی تو در کلبه ی گدایی خوش
عابد زاهدانه را مانم
در نبود الف ز قافیه من
بی محابا فسانه را مانم
من و افشای سر? خدا نکند!
نامه ی محرمانه را مانم
می شوم جزو خاطراتت باز
عکس عکاس خانه را مانم
مهدی پرنیان،سیدمحمد حسینی،محمدحسین علیان،طاهره ملکی،افسانه بختیاری نژاد
گیرم پدر تو بود فاضل
از پول پدر تو راست حاصل
پول پدرت به جای فضلش
حلال شود برای مشکل
طبع کج من به جانب شعر
امروز کمی شده ست مایل
هرچند که نمره هاش تک بود
امروز گرفته است تافل
رزق تو کباب و مرغ و ماهی
ما روزیمان شده فلافل
مزه دهد این قافیه در شعر
گر کسره بگیرد سس خردل
از بس که ز لاین و چت شنیدم
راغب شده ام به نصب شاتل
روشنگر راه زندگانی است
علم و هنر و سواد گوگل
گفته است به بنده: های! یور نیم ؟
گویا شده او مدیر عامل
چندی ست کلاس رفته بالا
گویم به عیال، مادمازل
از جمله فضائل من این است:
روحم شده مجمع الرذائل
چون رفته زنم به قهر ، شادم
تاریک اگر چه گشته منزل
پخت و پز و شست و شو و جارو
در خانه شدم ابوالمشاغل
این هم که فضیلتی بزرگ است:
هیکل شده جای عقل، کامل
گاهی عوض نزول باران
باران بلا شده است نازل
چون درد ز یار و اوست درمان
دکتر شده این وسط چو قاتل
"بخشیدن یارانه ثواب است"
این است شعار مرد فاضل
مهدی پرنیان،سیدمحمد حسینی،طاهره ملکی،افسانه بختیاری نژاد