من اگر قاطی کنم بدجور قاطی می کنم
مثل یک قاطی کن مشهور قاطی می کنم
ضمه را با فتحه و با کسره، هم مفتوح را
بی سبب با ساکن و مکسور قاطی میکنم
گاهگاهی در رم و در ژاپن و در روسیه
گاهگاهی توی سنگاپور قاطی میکنم
می زند سمت من بیچاره سنگ افترا
که خلم من ،بی سبب ناجور قاطی می کنم
کل طول سال را چهچه زنم اندر کلاس
تا که می آید شب کنکور، قاطی می کنم
تا شوم محبوب نزد دختر همسایه مان
بعد لفظ بنده ام معذور قاطی می کنم
چشم بسته زن گرفتم، شیوهی پیشینیان
حال بینم من هزاران حور قاطی می کنم
تا نذارم فرق بین همسران نازنین
بنده رو در رویشان یک جور قاطی می کنم
ریخته اندر غذا آنچه برایم خوب نیست!
او نمی داند که با کافور قاطی می کنم؟!
شب تمام لامپهای خانه را خاموش کن
خانه شب باشد اگر پرنور قاطی میکنم
من کفن هم از برای خود ندارم یار من
توی قبرستان ببینم گور قاطی میکنم
بس کن این فرمایشات بی ثمر را جان من
هر زمان تو میدهی دستور قاطی میکنم
خاندانم جملگی مو بور هستند و سفید
چون بینم دختری مو بور قاطی میکنم
باجناقم سهم انگور مرا دزدید و خورد
هرکجا بینم دگر انگور، قاطی می کنم
داده بر من این مغازه جنس نامرغوب باز
چون ندارد فایده از دور قاطی می کنم
چونکه دیرم گشته، در راهم بُوَد چندین چراغ
گرببینم دم به دم مأمور، قاطی می کنم
تا که زد گل توی دروازه خداداد عزیز
سوت و جیغ و کف زنان پر شور قاطی می کنم
من همیشه مثل منشی شیرزاد بی نمک
دور و شور و کور را بد جور قاطی می کنم
همچنین من این غلام شش لول رحمت رفته را
با حسن کله پز پر زور قاطی می کنم
مورچه فرق زیادی داشت با غول چراغ
غول را صد بار با یک مور قاطی میکنم
بینی ام را کرده این زنبور، خرطومی طویل
چون ببینم من دگر زنبور قاطی میکنم
جک که می گویی مرا چون لودگان له میکنی
من از این جک های بی منظور قاطی میکنم
بیشعوری گر بیاید با تبختر سمت من
ناگهان گوید به من بیشور ! قاطی میکنم
کل نتهارا من از بر کرده ام اما چه سود ؟
چون بگیرم دست خود سنتور قاطی می کنم!
خون که میبینم دلم بدجود میگیرد خدا
چون گرفتم دست خود ساطور قاطی میکنم
بهر حاضر کردن طعمی جدید و بی نظیر
بندری و لیته ،ترشی شور قاطی میکنم
در عروسی تور کم اورده ام روی سرم
تا ببینم بر عروسی تور قاطی میکنم
تا ببینم سوسکی اندر حوالی اتاق
می شود موی تنم چون مور قاطی می کنم
با تمام طایفه دعوا کند این بی ادب
تا ببینم وصله ی ناجور قاطی میکنم
او شده ترش و عبوس اما نمی داند که من
بی هدف بی قصد بی منظور قاطی می کنم
چون ندارم بعد حرفم من دلیل مستند
گر بپرسد او زمن ، منظور ؟قاطی می کنم
من همیشه داستان های شجاعی را چرا
با رمان مصطفی مستور قاطی میکنم؟
چون کند سریال عشقی پخش از کانال سه
حس کنم نصفش شده سانسور قاطی می کنم
سید محمدحسینی،سعید رجبی،طیبه خوش لهجه،ریحانه ابوترابی ،افسانه بختیاری نژاد
چهار دیواری بداهه سرایان
سید محمد حسینی به تنهایی:
چون گذشت از ساعت ده، چارشنبه، وقت شعر
طبع من بامن نباشد جور قاطی میکنم
کل اعضای گروهم چون که بی حالند و آف
مانده ام من بی کس و مهجور، قاطی می کنم