سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بداهه سرایان

تقدیمی دوستان بداهه سرا به:

سرکار خانم سما روشنایی

 

 

 

قربان بانو روشنایی 

باماست همسو روشنایی

 

پروین ثانی کیست در قم؟

بی معطلی گو: روشنایی

 

خواجوی شیرازست حافظ

در قم که خواجو؟ روشنایی

 

در شعر یک پا فیلسوف است 

مثل ارسطو، روشنایی

 

 بالا رود همواره پولش

از چوب پارو روشنایی

 

باید که قید زندگی زد 

تا بوده الگو روشنایی

 

: مردم همه گویند هردم

لبیک و هو هو روشنایی

 

نور افکن ما پرنیان و 

در حال سو سو !روشنایی

 

هرشب میان هر بداهه

گوییم پس کو روشنایی ؟

 

می اید از امشب گمانم

در قند پهلو :روشنایی

 

در طنزهایش میکشاند

هی ماست ازمو،روشنایی!

 

 طنزش عجیب و بی سرو ته

مانند ؛هالو؛ روشنایی

 

 دعوت شده در محفل شعر

نوفل لوشاتو روشنایی

 

 شد منتشر اشعار او با

جیمیل و یاهو روشنایی

 

 ماندم چرا اونیست نخبه

آن خوب بانو روشنایی

 

ما شعرهامان اردک زشت

اشعار او قو روشنایی

 

اشعارما درد و سلاطون

درمان و دارو : روشنایی

 

 دارد مدال و لوح و تندیس

در بازی زو ! روشنایی

 

در-روز و شب- می اورد نان 

از زور بازو روشنایی

 

ایا بیاورده است اصلا

یک خم به ابرو روشنایی ؟

 

یک جمله ی معکوس گفتم :

بانوی کمرو ! روشنایی !

 

 دیشب دوباره خورده انگار 

با مارک ،آلو روشنایی 

 

خورده به غیر از مارک الو

گیلاس کرمو روشنایی

 

اینبار خورده جای آلو

یک آلبالو روشنایی

 

 اصلا ببینم..دوست دارد 

کمپوت آلو ؟ روشنایی!

 

 میگیرد از،خود عکس سلفی

با چوب جارو روشنایی !

 

شاد روان مرحوم و مغفور

بانوی نیکو روشنایی 

 

در مدرسه گفته مدیرش

پس مادرت کووو؟؟روشنایی

 

چندین مدال نقره دارد

در طبخ کوکو روشنایی

 

تا همسرش پرسد چه داریم ؟ 

گوید که نیمرو روشنایی

 

در کودکی نامش چه بوده ؟

بچه دماغو!روشنایی

 

غیر از دماغو روشنایی 

گویند بی مو روشنایی

 

میترسد از ماهی و گربه

از لفظ "جوجو" روشنایی

 

در امده بالای چشمش

یک جفت ابرو ! روشنایی

 

 تا بیشتر تر تشنه گردی

پس آب کم جو! روشنایی

 

 

گفته ست آی لاو یو به بنده 

گفتم که می تو !روشنایی

 

از شرم لطف دوستانش  

گشته دو کیلو روشنایی

 

 او مادری خوب و نمونه است

در بازی پو روشنایی

 

 من شعر سلفی مینویسم

گفتند :پر رو! روشنایی!

 

رد میشود از خط قرمز 

از بوق بیبو روشنایی

 

اشعار ما گوریل و تمساح

اشعارش آهو ! روشنایی

 

اینجاست بانو روشنایی

اهواز خالو روشنایی

 

گفته ست سعدی: "در جهان شعر

وان(one)من ولی تو (two)روشنایی

 

در کودکی ترسیده انگار

گفته که لولو روشنایی

 

گفته ست یک شیرازی الاصل

من جای کاکو روشنایی..

 

بعدش دوباره باز گفته :

از،من نترسو...روشنایی

 

آن که خودش شیر ژیان است

کی هست ترسو روشنایی؟

 

در راه برگشت از سپیدان

رفته ابرقو روشنایی

 

خواهم صله از،تو بگیرُم

پیش من آیو روشنایی

 

میترسد ازینکه رود بر

روی ترازو روشنایی !

 

 

دربین کارتون ها علاقه 

دارد به نیکو روشنایی

 

آن دایم الخنده شود کی

جوشی و اخمو روشنایی

 

 دور و برش طوطی زیاد است

مظلوم و کمرو روشنایی

 

در ازدحام خواستگاران 

گفته کدوم؟کو؟روشنایی

 

 

خوشحال گشته از بداهه

شد پرهیاهو روشنایی

 

در پیش شعر بوترابی 

خم کرده زانو، روشنایی

 

این وزن داغون قسمتش شد 

سرکار بانو روشنایی!

 

آیا شود شاکی از این شعر ؟! 

یا بوده کم رو روشنایی؟! 

 

 

عباس احمدی، سیدمحمدحسینی، محمدحسین علیان، ریحانه ابوترابی، فاطمه رضوانی، سما روشنایی، افسانه بختیاری نژاد


ارسال شده در توسط بداهه سرایان