سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بداهه سرایان

آی خواهرها برادرها به هوش

مخزن الاشرار را رهبر خرید

 

شخص رهبر یک کتاب از ما گرفت 

بنده هم گشتم غلام زر خرید

 

رهبرم چون مخزن الاشرار خواند

میکند از شاعران، کمتر، خرید

 

یک نفر محض تبرک برد ، پس

رهبرم یک دانه ی دیگر خرید 

 

مشتری احمدی رهبر شده 

من کتابم را فقط صفدر خرید

 

می زنم من حاشیه در عمر خود

دفتر طنزی که آن سرور خرید

 

رهبری قصد خریدش را نداشت

احمدی اصرار کرد، آخر خرید

 

بی گمان در سال های پیش رو

رهبرمن میکند بهتر خرید

 

 بعد رهبر ، مخزن الاشرار را 

یک نفر اندازه ی خاور خرید ...

 

چونکه چکهایش نشد استاد پاس

جمله‌ی تیراژ آن، شرخر خرید

 

قبل از اقدام فروش آن کتاب

لاجرم استاد جادو گر خرید

 

از تبار انسیان "جعفر" خرید 

از تبار جنیان "زعفر" خرید

 

مخزن الاشرار را جعفر فروخت

رفت اکبر زود از جعفر خرید

 

مخزن الاشرار ما چون پاره شد

باید ان را لاجرم از سر خرید

 

دختری مهرش نموده آن کتاب

شوهرش چون رفت در محضر خرید

 

یک نفر هم مخزن الاشرار را 

از قاچاقچی داخل بندر خرید

 

بندر و محضر خریدن جای خود

آفرین بر آنکه در بستر خرید

 

کوکب امد مخزن الاشرار را 

کادو کرد و واسه ی اختر خرید

 

دولت قبلی تمامش را فروخت 

یک دکل از کشوری دیگر خرید

 

گفت بیژن : مخژن الاشرار را

جای تریاک شبش اشغر خرید

 

آنقدر بازاریابش پیله کرد

شیخ مسجد بر سر منبر خرید!

 

مخزن الاشرار شعر ماوراست 

بایدش از عالم دیگر خرید

 

 گو به آنان که ز دنیا رفته اند:

"باید آن را در صف محشر خرید"

 

خواب دیدم مخزن الاشرار را 

از من آمد مالک اشتر خرید 

 

حضرت ادریس تدریسش نمود

عاقبت یک نسخه پیغمبر خرید

 

آب زمزم داد بر دست خلیل

نسخه ای را حضرت هاجر خرید

 

دید قابیل عکس روی جلد را

اینچنین شد رفت و یک خنجر خرید

 

در بهشت اورد ان را یک ملک

رفت از ان نسخه ای ، قیصر خرید

 

حوری‌ای بهر نشاط صاحبش

از غلامی بر لب کوثر خرید

 

حافظ امد مخزن الاشرار را

از برای حضرت دلبر خرید

 

یک ورق از مخزن الاشرار را

داد به مغ، جای آن ساغر خرید

 

 گفت بودار است اشعار کتاب

میتوان ان را هم از قمصر خرید 

 

 مولوی این مخزن الاشرار را

داد جایش طوطی و شکر خرید 

 

جمله اینان می خرندش بی خیال

یک سپهبد با دو، سه افسر خرید

 

 گفت یک زن :مخزن الاشرار چیست ؟...

جای آن تا میتوان زیور خرید...

 

گر فروشم مخزن الاشرار را

میشود با پول ان شوهر خرید ؟

 

گر دهم شش تن طلا به همسرم

می دهد ترجیح آن را بر خرید؟

 

مخزن الاشرار را شخصی فروخت

رفت جایش قمری و کفتر خرید

 

 گفت بابا من ندارم پول مفت

رفت با پول خودش کنگر خرید

 

یک نفر دیگر بجای این کتاب

نیم کیلو میوه ی نوبر خرید

 

با فروش پنج نسخه می توان 

پنج کیلو میوه عر عر خرید

 

من خجالت میکشم اما غلام

 داد شش نسخه، سپس شبدر خرید

 

بعد چاپش احمدی بی پول بود 

لاجرم آن را حلال احمر خرید

 

 با فروش مخزن الاشرار خود

او برای دخترش دفتر خرید

 

احمدی شش نسخه از ان را فروخت

همسرش با پول ان گلپر خرید

 

دااااد میزد بس: بدو کردم حراااج

تا شود خاموووش آن انکر خرید

 

چون کفاف خرج دنیا را نداد

بهر قبرش سنگی از مرمر خرید

 

مخزن الاشرار را تالیف کرد 

توی جنگ نرم یک معبر خرید 

 

 بعد از اقدام فروش این کتاب 

از برای طنز خود سنگر خرید

 

 تاشود شفاف الاشرار این کتاب 

از برایش می شود منبر خرید

 

من به خرهایم همیشه گفته ام

نزد من محبوبتر از هر خرید!

 

بعد چاپش رفت استاد احمدی 

زر خرید و زر خرید و زر خرید 

 

از در آمد های بالای کتاب 

یک زمین در شهر بابلسر خرید

 

بعد بابلسر به تهران رفت و ری

هرچه کاغذ بود از شرخر خرید 

 

خانه ی خوبی برای خود نداشت

رفت و آخر خانه ی بهتر خرید

 

همسرش از کار خانه خسته شد 

از برای همسرش نوکر خرید

 

دیده شد حتی برای شام ، او

شصت و یک تا سیخ پر جیگر خرید

 

 بعد با اقوام و فامیل زنش

رفت تعطیلات در بندر ، خرید

 

 ادکلن های قشنگ و قیمتی

جای مشک و تیرز و عنبر خرید

 

چندنسخه داد و از سمسارها

کوزه ای و یک عدد مجمر خرید

 

نسخه ای دیگر به نقاشی سپرد

در ازایش کاغذ و جوهر خرید

 

چون که قحطی شد کتابش در جهان

نسخه ای از تیره ی بربر خرید

 

 اندکی هم از مزایای کتاب

سمعکی را بهر گوش کر خرید

 

رفت بهر تیم والیبال ما 

از تمام آسیا داور خرید

 

 آیت الله و مهندس، دکتری

موسیو یک میسیز و مستر خرید

 

بعد فوت همسرش چون جت دوید 

بی پدر رفت و زنی دیگر خرید

 

 پورشه اش را زد به پارکینگ حرم

بی مهابا رفت و انگشتر خرید

 

طبق امار رسیده گفته اند

از پاساژ ملت برایش زر خرید

 

بعد ان هم رفت ویلای شمال 

از ده بالا هف هشتا خر خرید

 

بهر حمل مخزن الاشرار خویش

چند رأسی یابو و استر خرید

 

 قبل از آن او یک الاغ ماده داشت 

بعد از آن او یک الاغ نر خرید

 

هر که قدرش را بداند زر دهد

بی هنر آن را بداد استر خرید

 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش 

مخزن الاشرار را آخر خرید

 

آرزوی خواندنش دارم به دل

قدرتی اما ندارم در خرید

 

قیمتش بالاست استاد احمدی 

میشود ان را کمی کمتر خرید ؟!

 

کرده ام با همسرم تقسیم کار

من اداره می روم همسر، خرید!

 

کل روز هفته گر کارم دعاست 

روز جمعه هست با شوهر خرید

 

آه جانبازان ندارد جنس خوب

ناگزیرم،میروم کوثر خرید

 

باز هم مهر رفیق بی کلک 

مخزن الاشرار را مادر خرید

 

ان کتابی است ، رهبر داردش!

میتوان ان را ازین منظر خرید

 

 بر زمین باید گذاری اب را  

باید ان را با دودست تر خرید

 

بعد این ابیات آن را می شود 

دیگر از سرتاسر کشور خرید

 

 وقت خواب آمد دگر ای دوستان

بس نباشد این بداهه در خرید؟

 

من دگر خوابم گرفته شب بخیر

خواب میبینم که هستم در خرید

 

 

دکتر عباس احمدی،سید محمد حسینی،مهدی حمیدی،سما روشنایی،ریحانه ابوترابی،طیبه عباسی،طیبه خوش لهجه ،افسانه بختیاری نژاد


ارسال شده در توسط بداهه سرایان